کورش حیدری از آن شاعرانی است که بیش تر خوانده و نوشته و خط زده و کمتر ارائه کرده است.خود را از ژورنالیسم بیمار دور نگه داشته تا شعرش سالم بماند.
در شعر او تصنعی به چشم نمی خورد و " عاطفه" شاخص تعیین کننده است، اما این غلیان عواطف معمولا به سطح نمی آید.
باری، شعر کورش را جدی تر از آن می دانیم که در این مجال اندک به آن بپردازیم و این چند سطر هم تنها به پاس این بود که کورش حیدری بیش و پیش از آنکه شاعر باشد، "شاعر" است!
منتظر شعرهای دیگر پادشاه و نیز نظرات شما هستیم.
دو شعر از کورش حیدری(پادشاه):
1.
دیگر
هیچ کس، در ایوان این تیمارستان راه نمی رود.
اتفاقی که اتفاقی افتاده!
نه!
نگاهم را مچاله میکنی
که رفتن آخرین خداحافظی است
من از گذشته، گذشته ام
تو رسیده ای به گذشته من
خوش آمدی!
چقدر شبیه به کسانی که می شناسم شده ای؟
وقتی که می آیی فاصله میمیرد
افسوس اسم تو فاصله بود!
فرشته
گهواره ای ندارم بیارامی
تو را مرحم زخم های نقطه چینم می کنم
خاکهای ساده ی زندگی ام را می تکانم
تردیدهایم دوباره بلند می شود
که تو پشت این خط کج و معوج کمین میگذاری
و از خوناب دل دوش میگیری
نترس!
مولف مرده،
پاسبان تی پای خویشتم
تنها فوت فانوس، صورت کاغذم را کبود می کند
هیچ کس، هیچ کس در حوالی این ردپا
چروک پوش صورتمان نیست!
جز شعری که زیر این ستون تعجب می ریزد
و من می ترسم که تو
پشت این خط تیره بمانی
پاسخ های زخمی تن پوش اسم برهنه بود
که در تصادف خط فلش با نقطه
باز لبریز می شوی
باشد. برو بابا! خدانگهدار!
نگران نباش مرگ پیشم هست
تنها، تنها خودکار تو را بهانه می گیرد
سایه، سایه، سایه! سایه؟
2.
لب هایم را بیمه سیگاری کردم
که آه تو را به آتش بکشم
در یورش روزهای بی تفاوت
چون بوسه
بر استخوان شیشه ها
تو را به زخمی آسمان نمی سپارم
خودکارها بد جور روی صورتم خط کشیدند
وقتی باران
اشک های مرا ویران می کرد
رفتگران
آبروی مرا می بردند
که فقط
گفته بودم "دوستت دارم"
بی آنکه بدانی چرا؟
ک.ح "پادشاه"
اره این شد. مرسی از شعرتووون
( من از گذشته گذشته ام
تو رسیده ای به گذشته ی من
خوش آمدی...)
خوش امدی پادشاه به سرزمینی که تو رسم جدیدت را اغاز خواهی کرد و من شاهد دوباره زیستنت خواهم شد.
و تو همچنان پادشاه سرزمین خویش خواهی ماند.
منتظر دوباره جاری شدنت هستم...
گهواره ات در نزد ماهی است که ارام ارام ان را تکان میدهد تا تو را به خوابی رویایی هدایت کند...
و فاصله دیگر نمیمیرد...
و تردیدها رنگی دیگر به خود میبخشند...
مولف مرده بود اما یه روز با شجاعت بانویی از جنس شجاعت ان را زنده کرد...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تنها خودکار تو را بهانه میگیرد
اری
تنها خودکار...
راستی خودکارت را کجا جا گذاشته ای؟
سلام دوست من
شعر بسیار زیبایی بود اما چرا خودتو معرفی نکردی و بیوگرافیتو ندادی؟
به هر حال منتظر دیدن شعرهای زیبات هستم.
سلام
در صورتی که دوستمون مایل باشن در اولین به روز رسانی وب بیوگرافی هم خواهیم گذاشت.
سپاس از نظرتون
فوق العاده ست.
درود بر اندیشه من اندیشه تو.
درود بر پادشاه.
به قول فراز بهزادی : سبز باشید.
ممنون
سبز باشی دوست من
بسیار زیبا بود
درود بر شما
و درود بر اندیشه من- اندیشه تو
همیشه .... باشی
اقای بهزادی از اشعار جدیدشون توی وب نمیزارن؟
چرا وبتون اینقدر بی حاله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی فرق کرده جو الان با جو روزای اول
شاید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
سلام
موفق باشید.
دوست عزیز سلام
نوشته هایت را خواندم
با افتخار لینک شما اضافه شد
با تشکر
سلام
اشعار بسیار زیبا بود
امیدوارم اشعار زیباتری را درآینده از ایشان ببینم
موفق باشید
یا حق
درود نازنین!
نبودن های مرا به بزرگی واژه های جاودانه تان ببخشایید..
این روزها برای نفس کشیدن هم فرصت کم است.
شعر زیبایی بود.خاندم و بهره مند شدم.
پایا قدمتان
پویا قلمتان...[گل]
سلام
زبان ساده و صمیمی
ممنون
درود بر شما و پادشاه
خواندمت
چقدر شبیه کسانی که میشناسم شده ای ...
وقتی میایی فاصله میمیرد ....
آه اسم تو فاصله بود ....
سلام
باافتخارلینک شدین
یا علی
زیباست وقت مردن.....
دروووود
سلامی سبز به دوستان نادیده ونو اندیش
اسم این وبلاگ مرا به یاد شعری از رویایی انداخت که در اینجا می آورم.
اندیشه که می کردم از سنگ در دست من ارتباط پنهان بود
در دست من آشیانه پرتاب / پرتاب که ارتباط بود
اندیشه که می کردم از سنگ
سلام سارا جان
ممنون از حضور سبزت و ممنون که ما رو به یاد استاد رویایی انداختی.
زیبا بود
شعر پرمغزی بود .
خواندم و لذت بردم.
شعر قشنگیه
مرسی
سلامی به گرمی سروده هایتان
چه زیبا قلم زده اید وسروده اید
راستی به روز هستم.خوشحال میشم سر بزنی
مانا باشی
درود
اگرچه جلسات...
اما خوشحالم که هنوز وب به کارش ادامه میدهد
سپاس از زحماتتون
سبز باشید مانا و قلمتان نویسا
سلام..............................
درود به همه دشتیاتی ها و همه شعر دوستان
چند دوبیتی به مناسبت چهلم استاد مرادی
...............................
رئیس عباس فایزی
نوه مرحوم محمد علی فایز دشتی ، وتنها بازمانده ای که تاریخ شفاهی بود از فایز
و همیشه مورد استناد محققین و پژوهشگران بود،
دیشب ساعت ۳۰/۲۱ دقیقه در بیمارستان زینبیه خورموج از دنیا رفت.
روحش شاد یادش گرامی
سلام و خسته نباشید .
کار زیبایی بود . خواندم و لذت بردم .
مانا باشید و سربلند .
درود بر دوستان سبز همیشه در صحنه ام
این بار نیز پادشاه همراه با چند سطری از نقد فراز بهزادی به روز شد
شعر کوروش نیاز به دفترها نوشته دارد که در این دنیای مجازی مجالی برای ان نیست...
کوروش جان منتظر شعرهای زیبایت که همراه به تصوی سازی فوق العاده ای است... هستم
و منتظر چاپ اولین کتابت و درخشیدن تو در اسمان شعر ایران و جهان
اشعار زیبا و دلنشینی یه.
استفاده از تعابیر زیبا برای بیان احساس.
تخلص ایشون برام خیلی جالبه...پادشاه!
تو شعر اول مفهوم این قسمت رو متوجه نشدم
پاسبان تی پای خویشتم...
همیشه سرفراز و جاودان
درود بر بانوی شعر کنگان
اول اینکه با کمال احترام به وبلاگم دعوتید
دوم دلم تا حدی برای بچه های کنگانی تنگ شده
سوم دوست دارم شعرهام رو بخونی و یه نظر کلی بدی
ممنون
سلامت باشی
سلام.
من از گذشته گذشته ام
تو رسیده ای به گذشته من
خوش آمدی.
جا ی ویرایش داره اشعار شما .
بیشتر جسارت کنید و بعضی سطرها را خط بزنید.
موفق باشید.
سلام تارای عریرم
با سپاس ار حضور گرمت و تشکر از همدردیت
کارات رو خیلی دوست دارم امیدوارم همیشه سبر باشی و مانا
درود خداوندگار زیبایی بر شما
تارنگار "پهلوی پارسی" با هفت پهلوی چشم براه آمدن شماست،
مهرتان پرفروغ و پاینده...
((دعیتم الی ضیافه الله ایها الناس قداقبل الیک شهرالله یالبرکه و الرحمه و المغفره))
آمد رمضان و قدمش بوسیدم
در رهگذرش طدق طدق گل چیدم
من با چه زبان شکر بگویم که به چشم
یک بار دگر ماه خدا را دیدم
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز
و با عرض تبریک به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان
در دعاهای این ماه ما را از دعای خیر بی بهره مگذارید
به امید موفقت روزافزون شما
ارادتمند شما
فرزند کوچک دشتی بزرگ:داود بستان
آقای بهـــزادی عزیز ضمن حضور افتخاری در مراسم اولین جشنواره سالروز "بافه" این وب را معرفی کردند که آرزوی موفقیت روزافزون ایشان و اعضای این وب را داریم.
البته من به شخصه علاقمند به حضور در این مراسم بوده که امیدوارم فرصتی فراهم شود این نشست ها همان طوری که آقای بهزادی به ما گفتند هر جلسه در یکی از شهرهای استان تشکیل شود تا من و دیگر علاقمندان نیز بتوانیم بهره لازم را ببریم.
با آروزی موفقیت روزافزون.
با احتـــرام:
"مریـــم پـــرونـــد"
سلام دوست عزیز
با یک مطلب تاریخ دیگر از سرزمین بزرگ و عزیزمان دشتی نگاشته ام
منتظر حضور پرمهرتان هستم
یا حق
درود مهربان...
به روزم....
با احترام دعوتید و منتظر حضور سبزتان...[گل]
سلام
وبلاگم با یه داستان ویه فراخوان داستان به روز شده.
اگه حوصله داشتی بیا بخون.
میای؟